کساد پذیرفتن(رَ دَ) کساد شدن. کاسد شدن. بی رواج و بی رونق شدن. کسادی یافتن: نرخ صندل من کساد پذیرد بروم و به حیلت صندلها از وی جدا کنم. (سندبادنامه ص 3) ادامه... کساد شدن. کاسد شدن. بی رواج و بی رونق شدن. کسادی یافتن: نرخ صندل من کساد پذیرد بروم و به حیلت صندلها از وی جدا کنم. (سندبادنامه ص 3) لغت نامه دهخدا
کساد پذیرفتن نا روایی یافتن (کالا بازار) بی رونق شدن: (اما چون سبع المثانی نازل شد، . . شعر کساد پذیرفت) ادامه... نا روایی یافتن (کالا بازار) بی رونق شدن: (اما چون سبع المثانی نازل شد، . . شعر کساد پذیرفت) تصویر کساد پذیرفتن فرهنگ لغت هوشیار